جدول جو
جدول جو

معنی کبر فروختن - جستجوی لغت در جدول جو

کبر فروختن
(رَ نَ/ نِ اَ کَ دَ)
باد کردن. (یادداشت مؤلف). کبر نمودن. تکبر کردن. رجوع به کبر کردن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ وَ حَ)
افروختن. مشتعل ساختن. (آنندراج) (ناظم الاطباء). شعله ور ساختن. شعل. اشعال. تشعیل. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(نُ)
مصدر بوفروش. (آنندراج). عطاری کردن.
لغت نامه دهخدا
(خَ غَ زَدَ)
کاری پرزحمت یا فساد را به دیگری محول کردن، کسی را وکیل ادعای مشکل بر کسی کردن. (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
(مُ سَ بَ)
مخفف برافروختن. روشن کردن. مشتعل ساختن. شعله ور ساختن:
هر آن شمعی که ایزد برفروزد
هر آن کس پف کند سبلت بسوزد.
بوشکور.
ز نفطسیه چوبها برفروخت
بفرمان یزدان چو هیزم بسوخت.
فردوسی.
برفروز آذر برزین که در این فصل شتا
آذر برزین پیغمبرآذار بود.
منوچهری.
چنان تف ّ خنجرجهان برفروخت
که بر چرخ ازو گاوماهی بسوخت.
(گرشاسب نامه).
چراغی کو شبم را برفروزد
به از شمعی که رختم را بسوزد.
نظامی.
چو شمع شهد شیرین برفروزد
شکر در مجمر آنجا عود سوزد.
نظامی.
نبینی برق کآهن را بسوزد
چراغ پیرزن چون برفروزد.
نظامی.
شبی مست شد آتشی برفروخت
نگون بخت کالیو خرمن بسوخت.
سعدی.
دگر دیده چون برفروزد چراغ
چو کرم لحد خورد پیه دماغ.
سعدی.
، منسوب به برف. برفدار. (ناظم الاطباء).
- شیر برفی، شکل شیر که از برف سازند.
- مثل شیر برفی، غیراصیل و ساختگی.
- هوای برفی، هوای مستعد باریدن برف
لغت نامه دهخدا
تصویری از بو فروختن
تصویر بو فروختن
عطاری کردن، مشک فروختن
فرهنگ لغت هوشیار
روشن کردن، شعله ور ساختن، مشتعل ساختن
متضاد: خاموش کردن، برافروخته شدن، به خشم آمدن، خشمگین شدن، غضبناک شدن
متضاد: آرام شدن، سرخ شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد